از واقعیت تا حقیقت

از همه جا از همه چیز

از واقعیت تا حقیقت

از همه جا از همه چیز

جنون هر شب من

تو گر خواهی بدانی از فراقت

چه آمد بر سرم و در چه حالم

بیا یک شب بجای من تحمل کن

تنِ من را بپوش و زندگانی کن

دمی چون من در این زتدان تن

تنفس کن هوای بی تو بودن را

ببین شاید که آن دم باورم داری

چگونه با جنونِ خود مدارا میکنم، هرشب...!

د.م

*جایگاه زن از واقعیت تا حقیقت*

*جایگاه زن از واقعیت تا حقیقت*

دهه ها و بلکه قرنهاست سخن از برابری زن و مرد گوش همگان را پر کرده و هر روز شاهد تبلیغات بیشتر و فریادهای بلندتری در این راستا هستیم. اما ما انسانها (زن و مرد) آیا تا کنون به چند پرسش اندیشیده ایم؟

1-قدرتهای سیاسی و اجتماعی (دولت ها و فعالان مدنی) صادقانه و به دور از فریبکاری و منفعت طلبی چنین قوانین، حقوق و آزادی های اجتماعی را برای زنان تصویب، درخوایت  یا وضع میکنند؟

2-آیا حقیقتأ شأن و ارزش زنان را در جامعه ی بشری که متشکل از زن و مرد است را درک و باور دارند؟

3-آیا چنین سخنان و اقداماتی زنان را به جایگاه حقیقی و والایشان رسانده و یا حتی نزدیک کرده؟

قصد ندارم به این پرسشها پاسخ دهم پاسخ این پرسشها نزد وجدان هر یک از ما انسانها اعم از زن یا مرد با توجه به اعتقادات، تعصبات، وجدان، آگاهی، تجربه، نیاز، اندیشه، درک و عدالت محور بودنمان متفاوت خواهد بود بنابر این برای پاسخ به این پرسشها به درون خود رجوع کنید.

آنچه بنده بیان میکنم در حد آگاهی اندک، معلومات ناچیز، سوادی در حد آدمی بیسواد اما تجربه ای بیشتر از آگاهی و معلومات در زندگیِ خود و اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد، شنیدن و توجه به بیان شرایط روابط زنان و مردان از سطوح مختلف اجتماعی و مشکلات آنها از زبان خودشان میباشد.

وقتی سخن از انسان میگوئیم مشخص نیست در باره زن است یا مرد!

بنابر این انسان یعنی زن + مرد

انسان به مفهوم واقعی آن یعنی موجودی به کمال رسیده یا در حال پیش رفتن به سوی کمال و این کمال محقق نمیشود مگر آنکه زن و مرد در کنار هم مکمل یکدیگر برای رسیدن به کمالِ انسانی...

افرادی که (زن یا مرد) زنان را موجوداتی ضعیف تر از مرد تصور و بیان میکنند نه تنها کمترین شناختی از خود یا زنان ندارند بلکه حتی هرگز به تواناییها، صفات و خواص آنان نیز لحظه ای درنگ و اندیشه نکرده اند گروهی از روی تعصب، گروهی از روی جهل و نادانی، گروهی بدلیل تبلیغات غلط و سودجویانه و حتی خود زنان از روی عدم شناخت خود، تن به ظواهر دادن و مادی گرایی، برتری جویی نسبت به همجنسان خود، خودشیفتگی نسبت به زیبایی ظاهری خود، لذت جویی و...

اما آیا براستی زن موجودی ضعیف تر از مرد است؟

آیا نقش زن در خانواده و جامعه کم ارزش تر و یا بی رنگ تر است؟

اگر پاسخ این پرسشها مثبت باشد نشان از عدم شناخت ما از نیمی از وجودمان و کامل کننده ی انسانیتمان دارد که با تعصب و نادانی با آن برخورد میکنیم.

میخواهم مثالی هر چند غیر عادی بزنم شاید با این مثال اندکی موضوع روشن تر شود.

اتومبیلی را تصور کنید که در اوج تکنولوژی روز و ظاهری تحسین برانگیز است بدنه ی آن بهترین طراحی و از بهترین و مقاومترین مواد اولیه ساخته شده و در برابر تصادفات فوق العاده مقاوم است داخل آن از بهترین مواد اولیه و بهترین طراحی مهندسی شما را شیفته خود میکند حال تصور کنید این اتومبیل موتور ندارد آیا این اتومبیل ارزشی دارد؟

ارتباط زن و مرد در جامعه مانند موتور برای اتومبیل است این موتور بوسیله ی اجزا و وسایل گوناگون با بدنه ی اتومبیل ارتباط مشتقیم برقرار میکند و در نهایت بیشترین بازدهی و کارایی را دارد در این میان آن بدنه ی زیبا و مقاوم تنها در برابر آسیبهای ناشی از حوادث سایر اجزاء اتومبیل را محافظت و پشتیبانی میکند براستی زنان در زندگی مردان چنین نقشی را دارند و اگر از این موتور مراقبت نشود و به نیازهای آن توجه و رسیدگی نشود این موتور به سرعت کارایی و سلامت خود را از دست داده و راننده و سرنشیانش را با خطرات جدی مواجه میکند حال شما این مثال را به با توجه به نقش زنان در زندگی به جامعه گسترش و بسط دهید تا به ارزش و جایگاه زن در جامعه آگاه شوید.

من هیچ مخالفتی با حضور زنان در عرصه های گوناگون اجتماعی نداشته و ندارم بلکه معتقدم آنچه امروزه به نام فمنیسم، برابری زن و مرد و...تبلیغ و ترویج داده میشود و زنان را تشویق به پا جای مردان گذاشتن و آزادی به دور از هر خط قرمز و محدودیتی میکنند نه تنها ارزش و مقام زن را افزایش نمیدهد بلکه از یکسو هر روز زن را به ابزاری قدرتمندتر برای سلطه و رسیدن به اهداف سیاسی و سودجویانه ی خود تبدیل میکنند و از سویی دیگر او را از وظیفه ای والا و ارزشمند که همانا تربیت نسل بشر و رساندن او به کمال است دور کرده و هرچه بیشتر زن را به کالایی که به سادگی دستیافتنیست تنزل میدهند.

در گوشه ای از جهان زنان را به بهانه ی اینکه چرا همسرانشان از بردن نام آنان در جامعه امتناع میکنند ترغیب به طغیان میکنند (که صد البته خواسته آنها به حق و منطقیست) و این در حالیست که در غرب که ظاهرا مهد برابری حق زن و مرد و آزادیست زن به مجردى که ازدواج کند، تغییر اسم مى‌‏دهد، یعنى نام و نام خانوادگى‌‏اش را از دست مى‌‏دهد و رسماً در اسناد، کارنامه‏‌هاى تحصیلى، شناسنامه، گذرنامه و در همه جا نام خانوادگى شوهر، جانشین نام خانوادگى‌‏اش مى‌‏شود.

 این بدان معناست که زن، خود هیچ است، وجود ذاتى ندارد، تا وقتى که در خانه پدر است، با نام او زندگى مى‌‏کند و زمانى که به خانه همسرش مى‏‌آید، باز هم از داشتن نام و ارزش و اعتبار محروم است  و مانند کالاییست که متعلق به صاحبخانه میباشد. بنابر این اگر اندکی نسبت به این موضوع تحقیق کرده و بیاندیشیم متوجه این نکته میشویم که در پشت پرده ی اینهمه هیاهو داستان دیگریست قدرتمندان عرصه ی سیاست و اقتصاد که با هم پیوندی دیرینه و تاریخی داشته و دارند از زن و هویتش تنها برای رسید به مقاصدشان حمایت و بهره برداری میکنند و نه برای ارزش بخشیدن به مقام و منزلت زن.

مادامیکه در کشوری جسم، هویت، مقام و منزلت زن تبدیل به ابزاری برای رسیدن به اهداف و مقاصد شوم و هوسبازانه باشد نه آن کشور رشد و ترقی خواهد کرد و نه مردانش صاحب عزت،غرور و کرامت...

واقعیتی که در سطح جهانی میبینیم  تلاش برای رسیدن و رساندنِ زن به مقام و منزلت واقعیِ اوست اما حقیقت چیز دیگریست...

آیا مردان واقعا برای رسیدن زن به مقامی والا و بالا از آزادی زن  حمایت و تلاش میکنند یا برای فرونشاند عطش و خواسته های نفسانی و چه بسا پلید و شومِ خود؟

حقیقت این است که نه تنها اکثریت ما مردان در همه کشورها ارزش، جایگاه و قدرت زنان را نشناخته بلکه حتی خودِ زنان نیز ارزش، قدرت، توانایی و رسالت خود را نشناخته و قدرت و برتری خود را در ظاهر و جسم خود سنجیده و ارایه میکنند و برای رسیدن به این قدرت و برتری تن به هر جراحی، خواری و خفت میدهند و این جریان ادامه و جاری خواهد بود زیرا مافیای سلطه جوی جهانی رگ خواب زنان را بخوبی شناخته و آن را در دست گرفته و مردان نیز هر روز بیشتر به این جریان میپیوندند غافل از آنکه در آینده ای نه چندان دور نسل بشر، نسلی نامشروع و متزلزل خواهد بود...

زنان و مردان پس از سالها رابطه ی جنسی و بدنیا آمدن چند بچه تازه با هم ازدواج میکنند

مردان از زنان دور میشوند

زنان از مردان دور میشوند

زنان به زنان و مردان به مردان نزدیک میشوند

زنان با زنان و مردان با مردان ازدواج میکنند

آدم ها با حیوانات ازدواج میکنند...

این آینده ی نه چندان دور جامعه ی بشریست...

بنگرید و نیک اندیشه کنید تنها به امروز خود و برآورده کردن خواسته های نفسانی و شهوانی خود نیاندیشید و برای رسیدن به آن تن به هر خفت و خواری و رذالت و پستی ندهید اندکی هم به آینده بیاندیشید و فردای فرزندان خود...

یادِ باران

در غروب سخت دنیا یادِ باران می کنم
در کویر خشک سوزان رقصِ باران می کنم
زندگی اکنون چومرگ است، مرگ هم زندگی
پس درود بر مرگ و مرگ، بر این زندگی
...


*از واقعیت تا حقیقت*

بین واقعیت تا حقیقت فاصله گاهی تا صدوهشتاد درجه است.

مرز بین واقعیت تا حقیقت ریاکاریست...
آنچه میبینید، واقعیت است
اما حقیقت در باطن و پشت پرده ی آن عمل یا گفتار است
یعنی همان، نیّت، قصد و هدف...
پس باید بینا بود
بینا به چشمِ دل
تا حقیقت را دریابی
نه آنکه با چشمِ سر، به راهی روی که شاید آخرش تباهی و پشیمانی باشد